صبح دل انگیز سلامی می کند و باد زمستانی از لای پنجره صدای پای برف را نوید میدهد.
همه جا پر شده از فرشته های سفید رنگ که همچنان از آسمان فرود می آیند.
از خوشحالی روی پا بند نیستم.در چشم برهم زدنی خود را به بیرون از خانه میرسانم.
دانه های ریز برف پیوسته میبارد و من عاشقانه نظاره گرش هستم.
آرام آرام در برف قدم میزنم و به ریزش زیبای آن نگاه میکنم.
صدای قرچ قرچ برف ها در زیر کفش هایم ،گوشم را نوازش میدهد،سفیدی برف در چشمانم برق میزند.
من برف را دوست دارم ، چرا که بوی زندگی میدهد،بوی عزیزانم را.
گرچه سرد است اما دلم را گرم میکند به کانون گرم خانواده ام.
این سفیدی اش مرا یاد چادر نماز سفید مادر بزرگ می اندازدکه ...
نیمه شب ها از صدای دعاهای گوش نوازش از خواب برمیخیزم
یاد پدربزرگ که موهایش در گذر روزگار سفید شد
و پدر که حالا گوشه ای از ریشش سفید شده.
این قرچ قرچ برف زیر پاهایم مرا یاد یخ در بهشت های خانگی مادر می اندازد که...
تابستان ها گاهی بساطش پهن میشود،
و سرفه هایم بخاطر زیاد ماندن در برف که نگاه های نگران پدر و پرستاری های عاشقانه ی مادر را از آن خود میکند
برف را دوست دارم چون مرا یاد آن روزهای برف بازی با خواهر و برادرانم می اندازد
یاد پیک نیک پارسال و آدم برفیی که چندتایی افتادیم به جانش تا درست شود.
این موجود سفید دوستداشتنی مرا یاد خیلی از خاطرات و زمان ها می اندازد
یاد آن روزها که خود نبودم ، یاد طلوع فجر و تمام آن جوانانی که پرکشیدندتا دلمان گرم کانون خانواده بماند
شهدایی که اگر نبودند این خوشی ها هم نبود.
و یاد خدا که در این سرمای برف زده ی زمستانی دلم را گرم میکند به چشمانی که در انتظار من به در دوخته شده.
ناگهان بغضی راه گلویم را میبندد و صدای آهم مثل بخار چای در هوا محو میشود.
دستانم را به سمت آسمان بلند میکنم و از خدا می خواهم خانواده ی همه ی ما را برایمان حفظ کند.
کمی که آرام شدم ، چشمم می افتد به دستانم ، از سرما سرخ شده است.
از سرما به خود میلرزم اما...
با یاد آن چشم ها دلم گرم میشود...
دیگر سردی دستانم فراموشم شده ،انگار دیگر هوا سرد نیست.
با سرعت خود را به خانه میرسانم، بوسه به آن چشم ها می زنم و خدا را بخاطر این دو فرشته ی زندگی شکر میکنم.
پی نوشت:ای پدر و ای مادر عزیزم خاک پایتان را سرمه ی چشمانم میکنم.
بخاطر تمام بدی ها و کوتاهی هایم حلالم کنید.سایه یتان برسرم مستدام ای امید های نفس کشیدن من
برای دختر کوچولوی لوستان دعا کنید(یا زهرا(س)
نویسنده:فاطمه سادات یوسفی